یادداشت های یک طلبه

سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۳ ب.ظ

قسمت پانزدهم مستند زیبای حیفا


حیفا-15

🔵 کلید واژه حیفا و حفصه و ضمائر غایبی که بکار برده بود و دلالت بر حفصه یا همون حیفا میکرد حدودا 770 مرتبه در اسناد و مدارک لب تاپ یعکوف به چشم می خورد! شاید دیگه کاملترین پورتالی بود که میشد از مجموعه اطلاعات و اسناد موجود از اون دو ماه در ابوغریب درباره حیفا از لب تاپ این و اون پیدا کرد.

🔴 بخشی از نامه ها و اطلاعات آماری مربوط به ماموریت های ویژه الرمادی و الانبار را با رمز نگاری کار کرده بود. رمز گشایی و مرتب کردن این اطلاعات بکر و نامرتب، تازه اول مصیبت ما بود و گرنه حدود 60 درصد دیگرش را راحت میتونستیم ترجمه و بررسی کنیم. ما محتوای آموزشی مربوط به رمزگشایی و رمزنگاری تا 15 ماه گذشته اش که در اداره متساوا تدریس میشد مطلع بودیم و از فنون رمز گشایی این 15 ماه اخیر هیچ دانشی در اختیارمون نبود.

⚫️ دم دمای ایام البیض ماه رجب شده بود. قرار گذاشتیم که همه متوسل بشیم به امیرالمومنین علیه السلام. همه مون قرار گذاشتیم در سه تا مسجد معتکف بشیم و 10هزار تا صلوات بفرستیم تا به قول علامه طباطبایی، سیل صلوات راه بیفته و به برکت ذکر شریف صلوات راه باز بشه. مسجد گوهرشاد مشهد و مسجد جامع بیروت و مسجد امیرالمومنین جولان.

🔵 قبل از اعمال ام داوود در روز سوم اعتکاف بود که دیدم یکی از بچه ها سه بار به گوشیم زنگ زده اما من متوجه نشدم. میخواستم برم دعا اما دلم طاقت نیاورد و تا میخواستم تماس بگیرم خودش زنگ زد. خیلی صداش گرفته بود و میلرزید. فقط یه جمله گفت و قطع کرد: «محمد! همین امشب ایمیل سومت را چک کن! مسئله رمزگشا حل شد. اما اگر تا ساعت 23 امشب به ایمیلت مراجعه نکنی، ایمیلی که برات فرستادم خود به خود پاک میشه! چون مجبور شدم روی تایمر امنیتی بذارم!» این کسی نبود جز شهید مهدی فطرس که در سال 1391 به درجه رفیع شهادت نائل شد.

🔴 اینقدر به وجد اومده بودم که همون جا سجده شکر کردم و خودم تمام اعمال ام داوود را زودتر از بقیه انجام دادم. اما باید تا غروب صبر میکردم بعد از مسجد خارج میشدم. چون اگر قبل از روز سوم از مسجد خارج میشدم کفاره و جبران به گردنم می افتاد. تا غروب صبر کردم. نماز جماعت را خوندیم و با یه دونه خرما افطار کردم. اما وقتی میخواستم مسجد را ترک کنم، دیدم صدای جیغ و داد و فریاد اومد و همه شروع به دویدن کردند! در دستشویی و در گوشه چپ صحن مسجد دو تا جنازه افتاده بود که معلوم بود یکی با ضربات و دیگری با سوراخ نازکی که در گردنش ایجاد شده بود و مختصر خونی هم اومده بود کشته شده بودند! بعدا معلوم شد که اولی از شیعیان ترکیه و دومی هم از فلسطین به اینجا برای اعتکاف اومده بودند.

⚫️ باید سریعا و بدون جلب توجه، مسجد را ترک میکردم چون یه حسی بهم میگفت که احتمالا یکی از اهدافشون من بودم. به خاطر اینکه جای نشستن اون فلسطینی که با تک تیرانداز سوزنی شهید شده بود در دو متری همونجایی بود که من نشسته بودم و اعمال به جا آورده بودم و متوجه شهادت این بنده خدا نشدم!

🔵 خوابگاه نرفتم. با خانمم هم تماس نگرفتم و اون شب را در خیابان های بیروت تا صبح سر کردم تا مطمئن بشم کسی دنبالم نیست.
دم دمای صبح که به خوابگاه رسیدم، با اینکه داشت چشمام از خستگی و بی خوابی میسوخت، مستقیما رفتم سراغ سیستمم و ایمیل سومم را باز کردم. اما هیچی ندیدم. حتی سطل زباله اش را هم چک کردم اما چیزی نبود! خیلی تعجب کردم! مهدی فطرس بهم گفته بود که رمزگشا را فرستاده به ایمیل سومم. اما هیچی نفرستاده که! به گوشیش تماس گرفتم. میگفت: شماره مورد نظر ثبت نشده است! این ینی برای مهدی اتفاقی افتاده که گوشیش داره این پیام را میده‼️‼️

😔 سریع سراغ گوشی خودم رفتم. دوباره مکالمه ام را با مهدی فطرس چک کردم. فایل مکالمه را که ضبط شده بود دوباره با دقت گوش دادم. اما ... خدای من... مهدی گفته بود که روی تایمر امنیتی گذاشته و تا ساعت 23 بیشتر زمان نداشتم و باید تا اون موقع میخوندم... یا امام حسین... یا ابالفضل العباس... پیام حذف شده... پیام حذف شده و دوباره رمز گشا را از دست دادم‼️‼️

ادامه دارد...
کانال دلنوشته های یک طلبه

@Mohamadrezahadadpour



نوشته شده توسط محمد مهدی AB
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قسمت پانزدهم مستند زیبای حیفا

سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۳ ب.ظ


حیفا-15

🔵 کلید واژه حیفا و حفصه و ضمائر غایبی که بکار برده بود و دلالت بر حفصه یا همون حیفا میکرد حدودا 770 مرتبه در اسناد و مدارک لب تاپ یعکوف به چشم می خورد! شاید دیگه کاملترین پورتالی بود که میشد از مجموعه اطلاعات و اسناد موجود از اون دو ماه در ابوغریب درباره حیفا از لب تاپ این و اون پیدا کرد.

🔴 بخشی از نامه ها و اطلاعات آماری مربوط به ماموریت های ویژه الرمادی و الانبار را با رمز نگاری کار کرده بود. رمز گشایی و مرتب کردن این اطلاعات بکر و نامرتب، تازه اول مصیبت ما بود و گرنه حدود 60 درصد دیگرش را راحت میتونستیم ترجمه و بررسی کنیم. ما محتوای آموزشی مربوط به رمزگشایی و رمزنگاری تا 15 ماه گذشته اش که در اداره متساوا تدریس میشد مطلع بودیم و از فنون رمز گشایی این 15 ماه اخیر هیچ دانشی در اختیارمون نبود.

⚫️ دم دمای ایام البیض ماه رجب شده بود. قرار گذاشتیم که همه متوسل بشیم به امیرالمومنین علیه السلام. همه مون قرار گذاشتیم در سه تا مسجد معتکف بشیم و 10هزار تا صلوات بفرستیم تا به قول علامه طباطبایی، سیل صلوات راه بیفته و به برکت ذکر شریف صلوات راه باز بشه. مسجد گوهرشاد مشهد و مسجد جامع بیروت و مسجد امیرالمومنین جولان.

🔵 قبل از اعمال ام داوود در روز سوم اعتکاف بود که دیدم یکی از بچه ها سه بار به گوشیم زنگ زده اما من متوجه نشدم. میخواستم برم دعا اما دلم طاقت نیاورد و تا میخواستم تماس بگیرم خودش زنگ زد. خیلی صداش گرفته بود و میلرزید. فقط یه جمله گفت و قطع کرد: «محمد! همین امشب ایمیل سومت را چک کن! مسئله رمزگشا حل شد. اما اگر تا ساعت 23 امشب به ایمیلت مراجعه نکنی، ایمیلی که برات فرستادم خود به خود پاک میشه! چون مجبور شدم روی تایمر امنیتی بذارم!» این کسی نبود جز شهید مهدی فطرس که در سال 1391 به درجه رفیع شهادت نائل شد.

🔴 اینقدر به وجد اومده بودم که همون جا سجده شکر کردم و خودم تمام اعمال ام داوود را زودتر از بقیه انجام دادم. اما باید تا غروب صبر میکردم بعد از مسجد خارج میشدم. چون اگر قبل از روز سوم از مسجد خارج میشدم کفاره و جبران به گردنم می افتاد. تا غروب صبر کردم. نماز جماعت را خوندیم و با یه دونه خرما افطار کردم. اما وقتی میخواستم مسجد را ترک کنم، دیدم صدای جیغ و داد و فریاد اومد و همه شروع به دویدن کردند! در دستشویی و در گوشه چپ صحن مسجد دو تا جنازه افتاده بود که معلوم بود یکی با ضربات و دیگری با سوراخ نازکی که در گردنش ایجاد شده بود و مختصر خونی هم اومده بود کشته شده بودند! بعدا معلوم شد که اولی از شیعیان ترکیه و دومی هم از فلسطین به اینجا برای اعتکاف اومده بودند.

⚫️ باید سریعا و بدون جلب توجه، مسجد را ترک میکردم چون یه حسی بهم میگفت که احتمالا یکی از اهدافشون من بودم. به خاطر اینکه جای نشستن اون فلسطینی که با تک تیرانداز سوزنی شهید شده بود در دو متری همونجایی بود که من نشسته بودم و اعمال به جا آورده بودم و متوجه شهادت این بنده خدا نشدم!

🔵 خوابگاه نرفتم. با خانمم هم تماس نگرفتم و اون شب را در خیابان های بیروت تا صبح سر کردم تا مطمئن بشم کسی دنبالم نیست.
دم دمای صبح که به خوابگاه رسیدم، با اینکه داشت چشمام از خستگی و بی خوابی میسوخت، مستقیما رفتم سراغ سیستمم و ایمیل سومم را باز کردم. اما هیچی ندیدم. حتی سطل زباله اش را هم چک کردم اما چیزی نبود! خیلی تعجب کردم! مهدی فطرس بهم گفته بود که رمزگشا را فرستاده به ایمیل سومم. اما هیچی نفرستاده که! به گوشیش تماس گرفتم. میگفت: شماره مورد نظر ثبت نشده است! این ینی برای مهدی اتفاقی افتاده که گوشیش داره این پیام را میده‼️‼️

😔 سریع سراغ گوشی خودم رفتم. دوباره مکالمه ام را با مهدی فطرس چک کردم. فایل مکالمه را که ضبط شده بود دوباره با دقت گوش دادم. اما ... خدای من... مهدی گفته بود که روی تایمر امنیتی گذاشته و تا ساعت 23 بیشتر زمان نداشتم و باید تا اون موقع میخوندم... یا امام حسین... یا ابالفضل العباس... پیام حذف شده... پیام حذف شده و دوباره رمز گشا را از دست دادم‼️‼️

ادامه دارد...
کانال دلنوشته های یک طلبه

@Mohamadrezahadadpour

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۲۹
محمد مهدی AB

نظرات  (۵)

با سلام ، من این داستان رو تا آخر خوندم داستان جذابیه ولی قسمتای اخرش یه کم اغراق آمیز، به اصطلاح بلوفه ،  و باورش سخته مثلا یه جا میگه رباب اسلحه خالی رو پرت کرد سمت مامور داعش یهو اسلحه زد تو دیوار و برگشت از پشت خورد تو سر اون مامور. اگه این اغراقا نبود داستان خوبی میشد
سلام خیلی ممنون از اینکه این مستند زیبا و خواندی را گذاشتین خواهشا قسمت های 16 به بعد را هم بگزارید موفق به دانلود نمی شوم بی صبرانه منتظرم و یا از دوستان اگر کسی داره راهنمایی بفرماید.

با سلام و خسته نباشید

من تا قسمت 15 خواندم و خیلی زیباست با این نوشته ها فقط تکه ائی از

جنایت های رژیم غاصب اسرائیل برای مردم نشان داده میشود خواهشا ادامه دهید .اجرتان با بی بی دو عالم فاطمه زهرا

سلام
بسیار داستان عالی و زیبایی بود و منتظر قسمت های بعدی اون هستم.
سلام کتاب عالی بود خداقوت ب نویسنده و جمع اوری کنندگان مستندات و ماموران با ایمان 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی